گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

چند وقتی است به این فکر میکنم که خیلی از چیزهایی که بشر ساخته به خاطر درونیاتش و حالات روحی و روانی درونش هست.

مخصوصا وقتی بحث مجازات پیش میاد انگار که گیرنده های درونی افراد مجازات گر روشن میشه تا فردی رو که میخوان به بدترین شکل ممکن مجازات کنند.

در واقع الان هم وقتی کسی را بخواهیم مجازات کنیم اول درون خود رو نگاه میندازیم و میبینیم چه چیزی خودمان را آزار میدهد و همان را روی آن شخص اجرا میکنیم.

اما چیزی که میخواهم به آن بپردازم دلایل بوجود آمدن زندان بعنوان مجازات برای انسان و ارتباطش با شیشه و غم...

زندان برای انسان به غیر از اینکه آزادیهاش رو میگیره یک مجازاتی است که دو جنبه درون او را هم تحت فشار قرار میده ، اول اینکه اغلب انسانها تنهایی براشون سخته و البته این چیز غیر طبیعی هم نیست ، چرا که خداوند در درون انسان کلام را ایجاد کرد و او را قادر ساخت که حرف بزند و با حرف زدن با دیگران تعامل کند و حتی خودش هم با همین ابزار با انسان با واسطه سخن گفت.

و در واقع حرف زدن و سخن گفتن مورد دلخواه همه انسانهاست ، چه آنگه حرف زدن را دوست بدارد و چه آنی که گوش دادن را.

نکته ظریفی در این حرف زدنهای انسان وجود داره ، اغلب ما تصور میکنیم که موقع حرف زدن کاملا مسلط به حرف هستیم و در واقع سوار بر حرفهای خودمان هستیم ولی وقتی آن حرفها را ضبط کنیم یا بنویسیم و چند روز بعد آنها را بخوانیم ، حتی ممکن است یادمان نیاید که آیا من این حرفها را زده ام؟و چگونه میشود انسان حرفهای خود را فراموش کند و یادش برود که خودش گفته بوده است؟

گویی این انسان پیچیده که عالمی درون آن وجود دارد ، خود هم یکی از مستمعین و شنوندگان حرفهای درون خودش است و گاهی حرفهایی میزند که انگار در لغت نامه اش نبوده و اولین بار است که آن را میشنود.

و گویی کلامی که به گوش ما میخورد در روح ما دوباره به معنا تبدیل میشود و در روحمان معناها با هم تعامل میکنند و معناهای دیگر را نیز از خالق هستی دریافت میکنند و بعد معناهای جدید را تولید میکند و بعد آن را به کلام در میاورد. معنایی که اغلب وقتی به کلام می آید نصفه و نیمه میشود و همه اش را نمیتواند منتقل کند.

گاهی کلمه ای را برای انتقال یک معنی بکار میبرد که در نظر دیگران آن معنی مورد نظرش را نمیدهد و او ناراحت از اینکه چگونه این معنی را منتقل کنم.

دو اینکه بسیاری از ما وقتی از آن معنای درونی در اثر خوکردن بیش از حد به دنیا و استفاده مداوم از عقل معاش، وقتی در تنهایی قرار بگیریم ، از معنا تهی میشویم و طول میکشد تا دوباره ارتباط با معنای درونمان را ایجاد کنیم یا در واقع معنای درونمان فرصت بروز مجدد را بیابد.

در حقیقت زندان بیرونی نمادی است از یک زندان که در درون هر انسانی وجود دارد ، زندانی که گاهی روحش در آن حبس میشود و نام این زندان میشود غم!

قبل از این نوشته داشتم به عنوان فکر میکردم که چرا غم را به شیشه تشبیه کرده است و حال فکر میکنم که آن زندان درونی ما یعنی غم ، همچون شیشه ای است چرا که از درون این شیشه بیرون را مینگرد ولی نمیتواند از آن رها بشود و وقتی آه غم میکشد شیشه اش تار میشود و دمی اندوهش از ندیدن بیرون بیشتر.

در واقع این تشبیهات اینگونه است که وقتی ما تماما مشغول و سرگرم بیرون میشویم ، معنای درونمان در غمی فرو میرود و آه میکشد و دلش میخواهد به بیرون بیاید و فریاد بکشد.

البته گاهی هم غمی که به ما عارض میگردد از عدم دریافت معنایی از بیرون است که دستمان به آن معنا نمیرسد و آنگاه باز در زندانی از غم فرو میرویم.

که این مورد از شایع ترین غمهاست که شاید بتوان گفت غم دوری ، غم فراق ، وغم هر آنچه که معنایش را چشیده ای و دیگر نیست که بچشی...

اما بهار وقت شکستن این شیشه است چرا که خود بهار هزاران معنا در خود دارد ، از زنده شدن دوباره خودمان در روز قیامت ، تا شکوفا شدن و بارور شدن گیاهان و درختان و حیوانات

در واقع اگر میخواستند آزادی و رهایی و شادابی را در یک قاب بیاورند ، بهترین آن همین بهار پیش روی ماست.

بهاری که چوب خشک درخت را میشکافد و غنچه ی ظریف آن را به شوق تولد دیگر به بیرون میراند.

شکوفه هایی که در شوق میوه شدن شکفته میشوند و منتظر میمانند و خود را رها میکنند تا این پیامبران کوچک و مخملین یعنی زنبوران عسل با وحی ای که از خدا دریافت میکنند ، شکوفه ها را بارور کنند.

بهار پر میشود از نوزادهای کوچک و ظریف که در تکاپو برای هر آنچه باید بشوند سر از پا نمیشناسند.

و این فصلیست که باید از خشکی و کرختی بیرون بیاییم و به شکوفه های درونمان مجال بروز دهیم ، شکوفه هایی که اگر مجال بروز نیابند یا میمیرند و یا در غمی فرو خواهند رفت...

و امسال این فصل با ماه میهمانی خدا آغاز میشود

طنزهای زیادی راجع به ماه رمضان و نحوه مهمانی خدا شنیده ایم و خوانده ایم ، مهمانی که نخوردن طعام اصل اول ، فراموشی لذت اصل دوم آن است ، گویی آنکه راه دستیابی به درون و آزادی شکوفه های درون ، فراغتی هر چند کوتاه از جسمانیت خویش و بضاعت کردن به حداقلهای جسمی است.

شاید این سفره در نظر بسیار از ما اینگونه باشد:

سفره ی خالی
سفره ی خالی

اما برای آنها که میدانند در این سفره رمضانی طعامی نهفته است که از تمام طعام ها لذیذ تر است...

وقت خوبی است که آدمی در این تقارن دو بهار یک بهار طبیعت و دو بهار رمضان دستی به سر و روح خود بکشد و همچون نوزادی متولد شده خود را تر و خشک کند در این فرصت غنیمت

و تداوم بخشد این عیش نا تمام را...

و اگر شیشه این غمی که درونمان احساس میکنیم را نشکنیم در این فرصت ، شاید این غم عده ای از ما را بمیراند...


این نوشته تماما خطاب به خودم است و دیگران!!!

بهار طبیعت و حلول ماه بهاری بر همه پر برکت و بی غم باد...

خوش به حال غنچه های نیمه باز ...

خوش به حال دختر میخک که میرقصد به ناز...

خوش به حال جام لبریز از شراب...

خوش به حال آفتاب...

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب...

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار...

۰ نظر ۰ لایک

دست و جیغ و هورااا

هیچوقت با شوها و برنامه هایی که مردم رو وادار به خندیدن میکنند خوشم نمیومده و نمیاد، فرقی هم نمیکنه که ایرانی باشه یا خارجی.

چه خندوانه باشه چه الن شو ، هر دوشون سوراخ دعا رو گم کردند و با یک فلسفه مسخره که خندیدن صرف باعث شادی میشه میخوان که مردم رو به برنامه هاشون جذب کنند.

البته این برنامه ها بیننده بسیار داره ، ولی علتش به خاطر خوبی و اثر بخشی این برنامه ها نیست ، علت مشکلی است که در انسان مدرن امروزی رخنه کرده و او را غمگین و افسرده ساخته است.

فرقی میان ثروتمند و فقیر در این قضیه نیست و فقط علتها با هم فرق دارند ، فقیر ممکن است به خاطر نا توانی در تامین خواسته های خود و خانواده در غم فرو رفته باشد و ثروتمند به خاطر کاهش ارزش اموالش یا کنسل شدن ویزای شینگن ناراحت و افسرده باشد.

اما غم و اندوه در هر دو وجود دارد و حتی در بعد فردی نمیتوانی بگویی کدامیک اندوهشان بیشتر است و یا حتی کدامیک اندوهشان درست تر است ، البته حتما در بعد اجتماعی اندوه یک بیمار محتاج به دارو که به خاطر تحریم دارو در تنگناست و بیماریش عود کرده از اندوه کسی که ویزای شینگن نگرفته بسیار بیشتر  و واقعی تر است.

اما در هر صورت این اندوه در انسانها رخنه کرده و البته رسانه ها و شرکتهایی که صرفا بعد درآمدی خود را دنبال میکنند راهکارهایی را ارائه میکنند که موقت ، بزک شده و پر سر و صداست و از این طریق میخواهند این اندوه را با وعده از بین بردن کاهش دهند.

اما یک نکته مهمی وجود دارد و آن هم اینکه جوامع علمی انسان را فقط در خودآگاه و چیزهایی که علتشان مشخص و قابل اندازه گیری هستند تعریف میکنند و معمولا هم به سازهای مخالف زیاد عرصه جولان نمیدهند.

در همین مورد ، اندوه های بی علت معمولا ریشه در ناخودآگاه انسان دارند که باید با روانکاوی توسط خود شخص (البته به شرط تبحر) و یا اشخاص متبحر به خودآگاه بیایند و شخص آنها را مشاهده کند و حل بشوند و آنگاه دیگر نه نیازی به خندوانه هست و نه الن شو!

اما از آنجا که افرادی مثل یونگ و لکان اقبال کمتری در مجامع علمی نسبت به فروید داشته اند ، نظریات اینها چندان مورد توجه نیست و در واقع تصمیم گیران پیرو همان شیوه درمان پلاستیکی و دروغین و سطحی هستند.

در واقع این نوع درمان مانند این است که به جای اینکه دندان خود را عصب کشی کنید با استامینوفن بخواهی دردش را از بین ببری ، البته حالا که عصب کشی خیلی گران است شاید باید به همان استامینوفن راضی شدخنده اما درد همچنان هست تا وقتی که بکلی دندان از بین برود...

برای حل مشکلات اندوه و ناراحتی های بی دلیل ، اگر سراغ درمانهای خندوانه ای برویم فقط آن اندوه را به عمق پایین تری منتقل میکنیم و اگر به جای خندوانه کل مدتش را گریه کنیم از لحاظ برآیند روانی بسیار مفیدتر است.

البته برنامه هایی مثل خنوانه دقیقا کپی برداری از برنامه های بی محتوای غربی است ، که خوب در آن کشورها به دلایلی که گفتیم بیننده فراوان دارد در ایران هم عده ای سرمایه گذاری میکنند تا مثل بسیاری از تجارتهای دیگر در این سرمایه پر سود و موفق به سود برسند.

البته حقیقتا من طرح جامع درمانی برای این اندوه ندارم ولی چند نکته را از لحاظ اعتقاد خودم میگویم:

اول اینکه توکل داشتن بسیار مهم است و عبادت و مراقبه هر روزه...

و اینکه حتما باید به ریشه یابی اندوه های خویش بپردازیم و کلیدهای راهنماش رو پیدا کنیم و سعی کنیم ریشه را درمان کنیم.

گاهی یک نفر به خاطر طرد شدن از کسی تحت تاثیر فشاری قرار میگیره و این موضوع درونش میمونه و بعد میشه یه اندوه و بعد اصلا یادش میره که این اندوه از کجا ظاهر شد!!!

به نظرم باید هر روز کارهایی که میکنیم رو زیر نظر داشته باشیم و شب به شب حلش کنیم که چیز جدیدی ایجاد نکنیم.

۰ نظر ۱ لایک

یک عادت و چند نکته خودشناسی

سالهاست که عادت دارم که قبل از خواب حداقل نیم ساعتی از همه رسانه ها اعم از صوتی شنیداری موبایل و اینترنت دوری میکنم.

این عادت که در واقع شروعش دو تا دلیل داشت ، یکی مسائل مربوط به خودشناسی و دیگری مسائل مربوط به سلامتی جسمی.

در مورد بعد خودشناسی باید این رو توضیح بدم:

خوابهای ما مهمترین راه ارتباطی ما بادرون خودمان هستند ، برای ماهایی که دچار روزمرگی هستیم ، توجه به خوابها و پیام هایی که در خواب به ما میرسند از مهمترین راه های شناخت خودمان است که نباید این روزنه را ببنیدم تا همه خوابهای ما به اضغاث احلام و خوابهای بیهوده و پریشان و آشقته دربیایند که البته آشفتگیه اکثریت خوابها خود نشان مهمی در آشفتگی درونی فرد شمرده میشود.

در هر خوابی نمادی وجود دارد که معمولا خود آن فرد میتواند آن نماد را تجزیه و تحلیل کند و برای اینکه نمادها واضح شوند باید قبل از خواب ذهن را آزاد کرد و درگیری روی ذهن را برداشت تا خوابها به عمق درون ما دسترسی پیدا کند.

مثلا در تحقیقی آمده بود که گی هایک خواب مشترک میبینند و آن خواب زندان است ، شاید عده ای تصور کنند این خواب بخاطر ترس از مجازات شدن باشد ولی این خواب در حالی که سالهاست این عمل در کشورهای متمدن!!! آزاد شناخته میشوند همچنان هست و استادی میگفت که دلیلش این است که انسان در خواب بدنش را هم از بالا میبیند و تسلط دارد و وقتی در طول روز با عمل جنسی از خروجی ارتباط برقرار میکند گویی درونش را زندانی میکند و این اخطار زندان واکنش روانی درون اوست که هی تو مرا زندانی کرده ای.

یا وقتی کسی خواب میبیند که با محارم خود عمل جنسی انجام میدهد یعنی در بیداری مرتکب یک کار حرام جنسی شده است مثل خودارضایی یا زنا یا پورن یا ...که وقتی در قالب خواب میرود هشداری بسیار محک میدهد که تو در حال یک گناه در حد همان ارتباط با محارمی!

یا مثلا وقتی آدم خواب میبیند که حالت تهوع دارد (به شرطی که هیچ مریضی نداشته باشد) و با همین حال تهوع از خواب میپرد در واقع در مرحله ای است که دارد درونیات پلیدش را بیرون میریزد و نشانه خوبی است.

یا اگر خواب میبیند که روی ابرها در حال پرواز است ، یعنی روانش در آرامشی به سر میبرد.

در واقع خوابها به شما دروغ نمیگویند به شرطی که نمادهای درونتان را بشناسید و راه شناختش اینه که اجازه بدید که ذهنتون آزاد بشه و خوابهاتون از آشفتگی در بیاد و بره به سمت آیینه درونتون شدن.

جالبترین نکته در مورد خواب در قرآن اینه که آنرا همچون مرگ میداند

خداوند تمام روح‌ها را موقع مرگ باز می‌ستاند و هم‌چنین روحی را که در موقع خواب نمرده است، قبض می‌کند، آن‌گاه روحی که مرگ بر او واجب کرده است، نگاه می‌دارد و دیگر روح‌ها را تا هنگامی معین به سوی دنیا باز می‌فرستد، حادثه‌ای که در آن نشانه‌های قدرت خداوندی برای صاحبان خرد و اندیشه به چشم می‌خورد.

و اگر مرگ را خوب بشناسیم مخصوصا اون جنبه محاسبه گری که در هنگام مرگ برای انسان اتفاق میفته این کمک میکنه که بتونیم بفهمیم که خوابهایمان چه چیزی از ما میخواهند و چه اخطارهایی را به ما میدهند و خبر از چه تاریکی های درونمان را میدهند.

یا جای دیگرمی‌فرماید:

«وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهار...»؛
و «اوست کسی که شبانگاه، روح شما را (به هنگام خواب) می‌گیرد و آن‌چه را در روز به دست آورده‌اید، می‌داند؛ سپس شما را در آن بیدار می‌کند تا هنگامی معین به سر آید، آن‌گاه بازگشت شما به سوی اوست».

در نگاهی دوباره در‌می‌یابیم که خواب هر چند از نظر جسمی و ظاهری، تعطیل قوای طبیعی است، اما از نظر روحی و نفسی، نوعی گریز و رجوع به باطن و ملکوت خواهد بود؛

اینکه میگوید آنچه را در روز به دست آورده اید میداندیه نظر بنده نکته خیلی ظریفی دارد که اشاره به همان انعکاس اعمال بیداری در خواب و یا نمود باطن اعمال در خواب است.

در نتیجه اینکه اگر بخواهید از این موهبت الهی به خوبی استفاده کنید باید ذهنتان را خالی کنید و به خوابهایتان توجه کنید ، حتی آنها را بنویسید که یادتان نرود و بعدا ببینید چه مشکل یا چه نویدی در آن خواب است.

در مورد سلامتی جسمی هم چون بنا بر نتایج طبهای سنتی و البته در منابع علمی هورمون رشد در ساعات اولیه شب بهتر ترشح میشوندو البته هضم غذا هم بهتر صورت میپذیرد این ساعت طلایی یعنی 10-5 صبح بهترین ساعت برای خوابیدن است.

و خوابیدن چون برای تسکنو الیها ، یعنی آرام گرفتن بوسیله خواب است موضوعیست که نباید غافل شد و این سکون دادن را به جسم داد و روح را آزاد گذاشت تا به ملاقات خداوند برود...چرا که خواب را اینگونه گفته است که خداوند ارواح را هنگام خواب توفی میکند و توفی یعنی جان دادن بصورت کامل ، و در حقیقت امر ما هر شب میمیریم و چون هنوز مرگمان قطعی نیست باز میگردیم و چون تعلق به جسممان هنوز وجود دارد به صورت کامل نمیتوانیم دنیای بعد از مرگ را مشاهده کنیم (و اغلب فقط مشاهده باطن اعمال و یا در سطحی پایین تر آشفتگی و پریشانی را مشاهده میکنیم) البته به دلایل مهمتری مثل درگیریهای ذهنی شدید مجال به روح خود نمیدهیم ولی در تجربه های نزدیک به مرگ چون فرد از جسمش لحظه ای فارغ میشود برزخ را مشاهده میکند (البته بنا بر ظرفیت وجودی خویش) مشاهدات با کیفیت تری دارد...

شاید در نوشته بعدی راه کارهای برای آزاد کردن ذهن و حساس کردن ذهن نسبت به رابطه میان اعمال و باطنمان بنویسم، شایدم نه 😄

اگر بخوام کوتاه بگم مثلا اگر با کسی دعواتون میشه ببینید چه چیزهایی بهش میگید و آیا در واقعیت اون حرفهایی که میزنید اون هست یا این رو شما برای ارضای خشم میگید؟؟؟

یا علی

۰ نظر ۰ لایک

پر اهمیت هایی که بی اهمیت می شوند!

دیشب داشتم از کنار یه وسیله تو خونمون رد میشدم که یه زمانی یه وسیله پر مناقشه در خونه ما بود و البته بیشتر در ذهن من!

این وسیله دو تا ازش بود یکی آبی و یکی قرمز ، که آبی رو من خریده بودم و قرمز رو هم خانوادم.

داداشم که میخواست از خونه بره بدون اطلاع من و فارغ از اینکه بدونه اون آبی رو من خریده بودم ، تصمیم گرفته بود آبیه رو با خودش ببره و من سر همین موضوع با خانوادم بحث کردم و البته به خاطر اینکه برادرم داشت میرفت به اون چیزی نگفتم!

اما دیشب ناگهان دیدم که شاید یکسال باشه که اصلا از این وسیله استفاده ای نکرده بودم و اصلا حتی بهش فکر هم نمیکردم و شاید اگه جلوی چشمم نبود حتی اصلا از یادم هم رفته بود.ولی اون موقع گویی مهم ترین مسئله تاریخ زندگی من بود!

البته در واقع موضوع اون وسیله نبود موضوع "من" بود ، این من بود که بهش برخورده بود که بدون هماهنگیش اینکار شده بود.

اینجا دوتا نکته رو بگم:

یکی اینکه من فکر میکنم گزینش های ما بیشترشون بر همین اساس انجام میشه ، حتی شاید کسایی که خیلی اصرار روی عشقهای فضایی شون دارند بد نیست یه تحلیلی بکنند و ببینند کجای کارند و این عشق فضایی در کجای زمین داره زندگی میکنه که اونها دوست دارن اون جنبشون رو نبینند!

دو اینکه فارغ از کیفیت وسایل اصولا ظواهر چیزها و حتی ظواهر آدمها (زشتی و زیبایی) مساله ایه که معمولا در چشم ماست فارغ از اینکه اصل اون مایه و باطن اون چیزه و میزان اهمیتی که ما باید بدیم باید به محتوای اون چیز باشه چرا که محتواست که بقای هرچیزیست.

حتی در حوزه فیلم و ادبیات و آدمها اگر توجه کنیم آدمهای با محتوا یه جورهایی ماندگار شدند و آدمهای سطحی فراموش!

ترکیب این موضوع با دیدن اون وسیله به خاطر فیلمی بود که یکی از دوستان بهم معرفی کرد.فیلم مائودی ،فیلمی که به عینه نشون میداد که درون و باطن یک فرد چطور میتونه فرد دیگری رو به کلی دگرگون کنه...

نتیجتا اینکه اولویتهایی که داریم بیشترشون در واقع اولویت ما نیستند و فقط اولویتی است که "من" دارد و شاید سالهای سال درگیر برطرف کردن اولویتهای این "من" باشیم و از اولویتهای حقیقی خودمان فارغ باشیم.

و اینکه آدمهای با ایمانی که گاهی دعاهاشون بر آورده نمیشه ، دعایی که "من" انسان رو تغذیه کنه برآورده نمیشه و بد نیست در دعاهایی که میکنیم ببینیم چقدر برای "من" کار میکنیم.

چند خواهی پیراهن از بهر تن                                تن رها کن تا نخواهی پیرهن

یا حق



۰ نظر ۰ لایک

زن بودن بدون هیچ چیز اضافه!

موضوعی که خیلی وقت بود که دوست داشتم در موردش بنویسم ، موضوع زن بودن در جوامع امروزی است.

در راستای همین موضوع مهم به کتابی بسیار مفید و قابل توجه به نام "زن بودن" اشاره میکنم:

 کتاب زن بودن بیان چگونگی دور شدن زنان جوامع صنعتی و مدرن معاصر از سرشت و فطرت طبیعی خود است. تونی گرنت نویسنده کتاب با تأکید بر نقش ابزاری زن در جوامع سرمایه‌داری کلان، ضمن انتقاد از شعارهای جنبش فمنیستی و انقلاب جنسی پیامد و تأثیر آن را بر روح و روان زن و انحطاط خانواده نشان می‌دهد. نویسنده چهارگونه شخصیت در جهان معاصر را برای زن تصویر می‌کند؛ زن مادونا، آمازون، مادر و معشوقه و سپس به بررسی دقیق هریک از این ابعاد می‌پردازد او معتقد است زن امروزی به صورت یک زن آمازون درآمده که از طبیعت ملایم و لطیف خود دور افتاده است و اکنون نیازمند است تا زنانگی گم شده‌اش به ویژه جنبه‌های مادر، مادونا و معشوقه شخصیتش را باز یابد وی در نهایت زنی را کامل می‌داند که در طول دوره حیاتش همه جنبه‌های روانی خود را تجربه کند و در هم بیامیزد.

در فصل اول این کتاب نویسنده وعده‌ها و اسطوره‌های تحقق نیافته‌ای که عناصر افراطی انقلابات فمنیستی تبلیغ کردند را بررسی می‌کند:

دروغ بزرگ شماره یک: زنان نه تنها می‌توانند بلکه باید از پس آنچه که مردان انجام می‌دهند برآیند.

این دروغ در واقع برای بکار گیری نیروی کار عظیم زنان در جوامع صنعتی استفاده شده و میشود.چرا که زنان برای بهره کشی توسط این صنایع اول باید از لحاظ ذهنی آمادگی پذیرش هر گونه سختی و دشواری را داشته باشند و هر گاه هم که زنان خواستند از ضعفهای ناشی از فشار زیاد کار اعتراضی بکنند به آنها یاد آوری کنند که شما مانند مردان قوی هستید و قدرت بدنی یکسانی دارید و این جوامع مردسالار است که شما را از این قدرت محروم کرده است!

این شعار زن معاصر را وادار ساخته تا به گونه‌ای وظیفه مضاعفِ اَبرانسانى، که غالباً او را فرسوده و ناتوان و تنها رها می‌کند، تن در دهد.

دروغ بزرگ شماره دو: مرد و زن اساساً همانندند.

در صورتیکه مردان و زنان نه تنها از لحاظ بیوزیست شناختی بلکه از نظر روان‌شناختی نیز با یکدیگر فرق دارند.

زن و مرد هیچگونه برتری نسبت به یکدیگر ندارند بلکه تفاوتهای درونشان که حقیقتا وجود دارند و ربطی به نوع تربیت ندارند مکمل یکدیگر است ، مرد بدون زن موجودی خشن ، ناراحت و تنها است و زن بدون مرد نیز موجودی تنها ضعیف و ناراحت است.

قدرت بدنی مرد بدون وجود احساسات لطیف زن ، معمولا منجر به شر خواهد شد و مرد به تنهایی زندگی آشفته و پریشان خواهد داشت.و زن بدون استفاده از قدرت بدنی مرد در زیر فشارهای فراوان جامعه به سرعت فرسوده میشود و احساساتش نا دیده گرفته میشود.

دروغ بزرگ شماره سه: موفقیت بر جذابیت می‌افزاید. این عقیده عنوان می‌کند، جذابیت یک زن در نزد مردان به همراه موفقیت‌هایش افزایش می‌یابد.

این شاید از محورهای اصلی ساخت زنهای مدرن باشد ، این دروغ زن را به خودی خود موجودی ارزشمند نمیداند و زمانی برای او ارزش قائل است که موفقیتی در بیرون بدست آورده باشد و این دروغ را با این مطلب که زنان با موقعیت های شغلی و موفقیت های اجتماعی برای مردان جذاب تر هستند ادامه میدهد.در صورتی که نویسنده با تجربه چندین ساله که در تراپی در رادیو و تراپی حضوری با زنها داشته است میگوید که زن در نظر مرد به حکم زن بودنش جذاب است و شاید بتوان با قطعیت گفت که زنی نیست که در طول زندگی اش باعث جذب یک مرد نشده باشد ، هر چند آن مرد در نظر زن ارزشمند نبوده باشد.

او می افزاید طبق آمارهای تحقیقاتى، زنان با تحصیلات بالا آمادگی کمتری برای ازدواج دارند و به ندرت همدم مناسبی هستند و از طرفی چون قدرت برای مردان مانند زیبایی برای زنان است ، هر مردی در برخورد با زنی که احساس کند از او قدرتمندتر است تمایلی با او بودن ندارد جز اینکه بتواند قدرت او را در زیر پرچم خودش دربیاورد ، این موضوع در زنان هم در مورد زیبایی به همین صورت است ، زنان در مواجه با مردانی که بسیار از خودشان زیبا تر و مورد تحسین باشند فقط در صورتی میتوانند این زیبایی را بپذیرند که آن مرد او را زیباتر از خودش بداند(البته در کلیت زنها از مردها زیباتر هستند و معدود مردانی هستند که از زنان زیباتر باشند یا در نظر مردان زیباتر بیایند.)

و در حقیقت در عشق میان زن و مرد ، زن به خاطر خصیصه‌های استثنایی زنانه‌اش مورد علاقه و ستایش مرد قرار می‌گیرد.یعنی در حقیقت همان چیزهایی که مرد درون خودش ندارد(آنیما) و نمیتواند آنرا بدست بیاورد چون بدست آوردنی نیست.

دروغ بزرگ شماره چهار: افسانه «توان تحقق نیافته شخص»، طبق این نظر ما «زنان» همگی از استعداد و توان فوق العاده‌ای برخورداریم که تنها باید به تحقق درآید.

موضوع دیگری که فمینیست ها در راستای اهداف جوامع صنعتی و کاپیتال ها شعارش را میدهند این است که گویی زنان موجوداتی بسیار فرا انسانی هستند و فقط منع جوامع باعث شده است که زنها نتوانند خود را بروز دهند.

اما نویسنده تاکید میکندکه حقیقت این است که اکثر زنان مثل اکثر مردان اشخاص عادی هستند.

دروغ بزرگ شماره پنجم: همانندی جنسی زنان و مردان، - زن و مرد قادرند به طور یکسان از آمیزش جنسی لذت ببرند.

این دروغ که بعد از انقلاب جنسی بسیار رواج پیدا کرده و در واقع دریچه ورود زنان به بازار پر رونق روسپی گری مدرن و افزایش جذابیت کلوب ها و دیسکو ها و حتی قمارخانه ها میباشد ، به زن امروزی اینگونه تلقین میکند که تو میتوانی مانند مردان هر چه بخواهی و با هر که بخواهی رابطه جنسی داشته باشی و دقیقا مانند مردان از همه این روابط لذت ببری در صورتی که زنان نمی‌توانند همخوابگی صرف را به همان آسانی که مردان می‌توانند از عشق جدا کنند.یعنی در حقیقت مردان هم رابطه جنسی را فقط صرف لذت تا قبل از انقلاب صنعتی نمیدانستند و هم اکنون هم هر مردی با رابطه جنسی با هر زنی حتی زنی که زبانش را هم نفهمد یک رابطه عاطفی برقرار میکند و گاهی سالها این رابطه را به دنبال خود میکشد.

در مستندی که با روسپیان در دیسکو ها چند سال پیش دیدم ، زنانی که کمتر به مشروبات و مواد مخدر اعتیاد داشتند جمله ای بسیار جالب را در راضی کردن خودشان برای انجام رابطه با مردان نا شناس میگفتند.

جمله مشترکشان این بود که زمانی که در حال رابطه هستیم خود را زن آن مرد و معشوقه اش در نظر میگیریم ، بسیاری از این زنان میگفتند در حین رابطه یا قبل از آن از مرد میخواستیم که از الفاظ خوشایند و محبت آمیز استفاده کنند و با همین الفاظ خود را راضی میکردیم.

دروغ بزرگ شماره شش: می‌توان ازدواج و بارداری را به تأخیر انداخت.

این دروغ که برای هدف طولانی کردن زمان کار زنان در جوانی توسط کاپیتال ها و از طریق فمینیست ها تبلیغ میشود ، اول زن را از اینکه بچه بزاید به شدت منفور و تحقیر میکند و بعد برای زنانی که اصرار دارند حتما بچه داشته باشند دروغی دیگر میگوید که تو هر وقت بخواهی میتوانی باردار شوی در صورتی که سیستم تولید مثل زن، محدودیت زمانی دارد و در سنین بالا امکان بارداری و زایمان برای زنان وجود ندارد و اگر هم ممکن باشد همراه با سختی و خطر است.

دروغ بزرگ شماره هفت:مونث بودن مساوی ضعیف بودن است، رفتارهای مرسوم زنانه، ملایمت، ظرافت، مهربانى، ….اغلب رفتارهایی کاملاً مسخره تلقی می‌شود.

این از موارد بسیار مورد اشاره فمینیست ها و در واقع پاشنه آشیل آنها حساب میشود ، اینکه به زنها تلقین میکند که رفتارهای طبیعی زنانه مساوی است با ضعف و حقارت ، و این در زنان انگیزه مرد بودن و شبیه مردان بودن را افزایش میدهد و روز به روز آنها را از زنانگی خودشان دور میکند رفتارهای زنانه که به صورت طبیعی از یکسو سبب تقویت حس آسیب‌پذیرى، پذیرندگی و جذابیت زنان می‌گردد و از سوی دیگر میل به سطوح بالایی از سرسپردگی و حمایت را در مردان بر می‌انگیزد.به این معنی که مردان در مقابل ظرافت زنان سرسپردگی دارند ، ظرافت در زنان یکی دیگر از قابلیتهایی است که مردان نمیتوانند داشته باشند و این ظرافت و پذیرندگی زنان ، مردان را مجذوب زنان میکند.

به طبع آن قدرت در مردان باعث جذابیت برای زنانی است که زنانگی خویش را دوست دارند و آن را امتیاز خود میدانند.

دروغ بزرگ شماره هشت: انجام دادن بهتر از بودن است. فمینیسم رفتارهای سنتی زنانه که متضمن نوعی پذیرش منفعلانه و سکوت است را مسبب بی‌حاصلی و بی‌ارزشی زن می‌داند.

گوش سپردن، حاضر بودن و با قلب و ذهن باز، دیگری را پذیرفتن، پیوند عمیقی با غرایز زنانه در ارتباط با عشق دارد.یعنی زنان صرف زن بودن بدون هیچ اضافه ای قابلیتی دارند که میتوانند با احساس خالص خود مرد را با دنیایی که از آن محروم است آشنا کنند و با او پیوند بخورند ، مردان زمانی که وارد رابطه احساسی با زنی مورد علاقه شان بشوند دیگر هر کاری که بکنند در واقع در جهت منافعی است که زن آن را دنبال میکند و زنان به معنای واقعی زن ، منفعتی جز حفظ و تحکیم خانواده ندارند و چیزی برای خودشان نمیخواهند و مرد با دریافتن این نکته از طرف زن ، دیگر او هم چیزی برای خودش نمیخواهد.

دروغ بزرگ شماره نه: اسطوره خودکفایى. شعار فمنیسم «زن همان قدر به مرد نیاز دارد که ماهی به دوچرخه»

نشان اندیشه آمازونی ست که مردها را فقط به سبب باروری و تولید مثل به درد بخور می‌دانند.

این واقعا از عجیب ترین و خنده دارترین دروغ هاست ، زن و مرد هر دو بهم نیاز دارند و نیاز در واقع ساختار اصلی هر انسانی است ، نیاز ما به غذا ، هوا ، مسکن و سرپناه و نیاز ما به جنس مخالف ، این مطلب چیز عجیب و غریبی نیست که فمینیستها سعی دارند آن را تقبیح و تحقیر کنند و نیاز داشتن به انسان دیگر را مذموم بشمارند.

دروغ بزرگ شماره ده: زنان از زنانه شدن مردان لذت می‌برند.

زنان، مردی با ویژگی‌های زنانه را دوست ندارند همان‌طور که مردان زنی با ویژگی مردانه را دوست ندارند. «زن واقعی» و «مرد واقعی» تحسین می‌شود.

و این هم دیگر جای بحث ندارد ، از هر زنی که در شرایط سالم روحی باشد بپرسید ، مردی شبیه زنان را دوست ندارد.و برایش نه تنها جذاب نیست که چندش آور است.

من سعی کردم این ده دروغ رو توضیح بدهم و شما رو ترغیب کنم که کتاب را بخوانید ، این کتاب را هم زنان و هم مردان بخوانند تا زنان با خود واقعی شان آشنا بشوند و خودشان را بدون دروغهای مداوم فمینیست ها و رسانه ها ببینند و مردها هم بتوانند زن واقعی رو بفهمند و بدانند زنان واقعی اینی نیست که در رسانهای کاپیتالیسم و فمینیسم تبلیغ و تلقین میشود.

زن باشید و زن بمانید ، زن بودن جذابیتی دارد که همه مردان را به تحسین وا میدارد...

اگر فرصت داشتم در مورد مطالب دیگر کتاب هم خواهم نوشت...

یا حق

۰ نظر ۰ لایک

نشانه ها ، چه نشان میدهند؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چرا کودکی بیشتر بهمان خوش میگذشت؟

یکی از چیزهایی که در عرفانهای هندی و غیر دینی زیاد روش بحث میشه اینه که انسانها در هر شرایطی که باشند دوران کودکیشون معمولا خاطره های خوشی دارند و خیلی افراد دوست دارند به کودکیشون برگردند.
و بعد راه کارهایی ارائه میدهند که چطور اون دوران رو بازهم تجربه کنیم.
مدتی ذهنم درگیر این موضوع بود تا اینکه یه مقاله ای در موردش خوندم که خلاصش این بود که کودکی برای ما لذت بخش بوده چون بیشتر پیرامون امور مربوط به زندگی صرف میچرخیده یعنی حالتی از انسان که به دنبال رشد معنوی نیست و به لذتهایی که میبره دلخوشه.
 
معلولین ذهنی
تعریف معلولین ذهنی از لحاظ علمی کسانی هستند که ذهنشان رشدی ندارند و اصطلاحا میگویند در حالتی کودکانه میمانند.
بعد این مطالب به ذهنم آمد:
اول اینکه دلیلی که بچگی خیلی برای ما شیرین بوده همه چیزش اینه که همه چیزهایی که در کودکی تجربه کردیم اولین بارمون بوده و هنوز تبدیل به یک چیز صرفا ذهنی نشده بوده.
مثلا اولین بار که بستنی خوردیم ، اولین بار که از سرسره پایین امدیم ، اولین بار که دوست پیدا کردیم و...
خوب اینها چون هنوز ذهن شرطی نشده آأمی با تمام وجودش اون موضوع رو تجربه میکنه و اوج خوشایندی رو حس میکنه.
حتی اغراق نیست بگیم که هر چیزی رو که انسان تجربه میکنه هیچوقت مزه اولین بارش از یادش نمیره...
حتی این موضوع عشق اول که اغلب میگن عشق اول متفاوته و هیچی مثلش نمیشه هم همینطوره ، چون احساساتی که در عشق اول فرد تجربه میکنه اولین بارشه که تجربه میکنه و برای همین با تمام وجود و درونش اون رو احساس میکنه و نمیتونه دیگه فراموشش کنه.
و شاید این اصرار دین و تاکیدش بر ازدواج و رابطه نداشتن قبل از ازدواج هم همینه که کسی که این چیزها رو با همسرش تجربه کنه معمولا این لذت رو فراموش نمیکنه و همیشه همسرش براش یک نوستالژی شیرینه...
اما موضوع مهم اینه که آیا ماندن در کودکی و کودک بودن خوب است؟
به نظرم این موضوع از این نظر که انسان رو با ذهنی بچگانه و بدون رشد بار بیاورد اصلا موضوع خوبی نیست ، چرا که انسان در هر دوره از زندگی اش نیاز به چیزهایی دارد که اگر آنها را نداشته باشد به مشکل برمیخورد ، در کودکی باید کودک باشد و در بزرگسالی باید عقلش رشد پیدا کرده باشد و عقلی کودکانه نداشته باشد وگرنه نمیتواند درست زندگی کند و اصطلاحا یجوری در هپروت سیر میکند.
اما کودکی ویژگیهای مفیدی دارد که پیامبر آنها را اینگونه توصیف کرده اند.
کودکان را به خاطر پنج چیز دوست میدارم : اول آن‏که بسیار مى‏گِریند ، دوم آن‏که خاک بازى مى‏کنند، سوم آن‏که دعوا کردن آنان همراه با کینه نیست؛ چهارم آن‏که چیزى براى فردا ذخیره نمى‏کنند، پنجم آن‏که مى‏سازند و سپس، خراب مى‏کنند (دل‏بستگى ندارند).مواعظ العددیّه
هر کدام از این خصلت ها معرف یک صفت خوب در هر شخص است:
گریه زیاد رقت قلب را حفظ میکند و قساوت و خشم را کنترل میکند و در مقابل خطاهای انسان در درگاه خداوند و در حق بندگان خدا انسان را متواضع میکند.
خاکبازی کودکان و اینکه غروری در بین کودک وزیر و فقیر نیست حسنی است که انسان بزرگسال هم این را نگه دارد و خاکی بودن خودش را فدای غرور دروغین نکند.
دعواهای بچگانه به سرعت تمام میشوند و کینه ندارند، کینه ریشه بسیاری از معضلات رفتاری بشر است و حتی یک پزشک هومیوپاتی بهم میگفت کینه باعث سرطان میشه و خوب بحثش مفصل بود.
چیزی برای فرداشون ذخیره نمیکنند چون رزقشون رو میدونند میرسه ، این ذخیره سازی مخصوصا وقتی به افراط دربیاد انسان رو بنده وسایلش میکنه و چه انسانهایی ذخیره کردند و عمرشون نرسید ذخایرشون رو مصرف کنند.
و اینکه اسباب بازی میسازند و راحت هم خرابش میکنند چون به اون اسباب بازی دلبسته نیستند البته این دلبستگی در مورد خراب کردنشه ولی خوب بچه ها اصل اسباب بازی رو دوست دارند. اما همین خراب کردن نشان از راحت گرفتن اموره اینکه امیدشون زیاده و از خراب شدن نمیترسند.
اما عرفان حقیقی ، اساسش بر رشد روحی و معنوی انسان است و در حقیقت به ظهور رساندن فطرت اصلی اش که سراسرش محبت و مهربانی و ایثار و همنوع دوستی و فداکاریست.
یکی از کارایی که خیلی دوست دارم بازی و تفریح با کودکان و اینکه دنیای امروزی که ما با ذهن شرطی شده آنرا میبینیم را از دریچه ذهن آنها ببینیم ، اینکه ببینیم بچه ها به طرز جالبی درونشون معیارهایی برای تشخیص خوب و بد دارند و همین معیارهاست که اولا باید اصلش حفظ بشه و اسیر تبلیغات ضد خودش نشه و ثانیا باید پرورش پیدا کنه و اونوقت آدمهایی ازش بیرون میان که آسایش دیگری رو به آسایش خودشون ترجیح میدهند.
نهایتا بچه گی خصلتهای خوبی داره که حفظش برای بزرگسالی آدم خیلی مفیده ولی ماندن در کودکی هدف درستی نمیتونه باشه.
البته عکسی که گذاشتم اصلا قصدم این نبوده که بخوام این آدمها رو قضاوت کنند چرا که ما مطلقا نمیتونیم حالات درونی این آدمها رو درک کنیم و حقیقتا هر چی هم بگیم فقط تحلیلمون از دید خودمونه و من حتی واقعا اعتقاد دارم که نباید این افراد رو از جامعه جدا کرد و اینها هم انسانند و دوست دارند با همنوعشون تعامل داشته باشند.
یکی از همین افراد رو میشناسم و خیلی مهربونه و گاهی کارایی میکنه که واقعا آدم رو تحت تاثیر قرار میده ، بودن این انسانها در میان بقیه حداقلش اینه که هر فردی بدونه که از اینها برتر نیست اگر در حال آزار رسوندن به دیگران باشه یا اینکه این احتمال رو بده که هیچ امتیازی نداشته که اون معلول ذهنی نشده.و فکر نکنه خودش یکاری کرده که مثلا معلول ذهنی نشده.
و در آخر معلول ذهنی از لحاظ بنده کسیه که اسیر خزعبلات ذهن ساخته خودش شده باشه ،وبه خاطر همین ذهنیات اشتیاه دچار ناهنجاریهایی برای همنوعان خودش بشود.
۰ نظر ۱ لایک

کیش مهر

آدم سخت گیری هستم برای اینکه در بین روحانیون کسی رو حرفهاشو کاملا باور کنم یا کاملا بهش گوش بسپارم.

اما اگر بگویم علامه طباطبایی کسی است که بنده حقیقتا بهش علاقه مند هستم بیراه نگفتم.(البته کسان دیگر هم هستند ولی ایشون از همه برای بنده بالاترن)

علامه طباطبایی
علامه طباطبایی

دلایل این علاقه رو بیان میکنم:

  1. ایشون روشی رو برای تفسیر قرآن بکار بردند که در خود قرآن به آن توصیه شده است و ائمه معصومین نیز همین روش رو انجام میدادند ، یعنی تفسیر قرآن با قرآن ،و در آخر روایات رو هم میآوردند.
  2. ایشون مسلط به فلسفه بودند و مکاتب فلسفه غرب رو مطالعه کرده بودند و روش مهمی رو که در استنباط آیات بکار بردند شاید بدون دانستن فلسفه نتیجه خوبی نمیداد.
  3. دامنه علمی ایشون بسیار گسترده است از جمله علم کلام ، اصول ، فقه، ریاضیات ،تفسیر ،فلسفه، علم رجال ، ادبیات ،عرفان ، نجوم و...
  4. زندگی ایشون به شدت ساده بوده و منبع درآمدشون زمین زراعیشون بود که حتی یه دوره ای از زندگیشون رو از نجف برمیگردند و خودشون روی زمین به کشاورزی مشغول میشوند.
  5. ایشون به شدت خوش اخلاق بودند و بعد از فوت همسر ایشان، علامه بسیار بی تابی می کردند که برخی از شاگردان به محضر ایشان آمده و عرض کردند، شما ما را به صبر دعوت می کنید حال چرا در فوت همسر خود اینقدر بی تاب شده اید، که علامه در جواب آنها فرمودند من به وفاداری همسرم بی تاب هستم، 40 سال من مشغول نوشتن و تدوین تفسیر المیزان بودم و در طی این 40 سال همسرم به گونه ای وارد اتاق می شد و برای من چایی می آورد که من متوجه نشده و صدای درب و ورود ایشان موجب پرت شدن حواس من از موضوع نشود.

کتابی از ایشون که به نظرم هر شیعه ای باید بخونه ، کتاب شیعه در اسلامه که منم پیشنهاد میدم بخونید.

و دیگر از منابع برای جوانان صحبتهای ایشون با هانری کربن فیلسوف فرانسوی است که در دو کتاب «شیعه» و «رسالت تشیع در دنیای امروز» قابل دسترسی هستند.

هانری کربن
هانری کربن

خیلی وقتها میگم اگر معارف معنوی نبودند ، چطور میشد بدون هدف و بدون عاقبت در زمین ، همچون بقیه حیوانات زندگی کرد ، و روزی هم به اعتقاد عده ای از طیف مادیگراها برای همیشه و به معنای واقعی کلمه نابود شد.

واقعا اینکه عده ای میتوانند باور کنند که فقط جنبه مادی دارند و سنسورهای معنوی خودشون رو خاموش میکنند بسیار عجیبه.

بذارید یه مثال خیلی ساده از معنا بگم:

فرض کنید شما با کسی که دوستش دارید و بهم محبت دارید (مثل خانواده ، دوست) یروز دعواتون بشه و حرفای خوبی به هم نزنید و بعدم باهم قهر کنید.بعد میبینید یکساعت بعد یه چیزی میشه که شما شدیدا به اون فرد نیاز پیدا میکنید یا مثلا اون فرد خیلی زود سر راهتون قرار میگیره یا چشم تو چشم میشید.

خب یه دیدگاه اینه که بگه این اتفاقی بوده و میخام سر به تن طرفم نباشه😅

ولی دیدگاه معناگرا اینه که شما بلافاصله متوجه میشید که اون آدم چه خوبیهایی بهتون کرده و این فرصت رو خدا سر راهتون میذاره که اگه اشتباه از شماست زود آشتی کنید و دوست بشید و اگر اشتباه از شما هم نیست اون رو ببخشید و باز دوست بشید.و بعنوان دوتا انسان نگذارید که اون قهر باعث کینه و دلخوری بشه و هم روح و روان خودتون و هم طرف مقابل رو بهش آسیب بزنه.

اینکه انسانی با این همه حرص و ولعی که برای نهایتا صد سال عمر در این دنیا میزنه ، یه لحظه هم احتمال بده شاید این عمر پایانی نداشته باشه و شاید این منزل هم تمام بشه...

حداقل از روحیه محافظه کاری دنیاگرایان هم این انتظار میره ولی ظاهرا سرگرمیهای دنیا هم سنسورها را خاموش میکنند و هم "وجود" خود فرد رو از خودش مخفی و مستتر میکنند.

پ.ن تقریبا دوسال کتابهای کریشنا مورتی و اوشو و اکهارت توله رو میخوندم که یجورایی جنبه عرفانی دارند ، از این لحاظ که آدمهایی که اندکی از دنیای مادی بیرون میرند و سنسورهاشون از عالم معنا چیزایی رو دریافت میکنه قابل توجه بودند وی اینکه نهایتا به این نتیجه رسیدم که بیشتر مثل باشگاه های ذهن پروری هستند تا خودشناسی. الان اگه بود ، دیگه وقت روشون نمیگذاشتم.

پ.ن 2 اینکه خوشبختانه برای درک دین منابع و سرچشمه های دست اولی زیاد هستند و به نظرم باید حتما در ابتدای کار به سراغ منابع دست اول رفت ، قرآن ، نهج البلاغه ، صحیفه سجادیه ، توحید مفضل و...

پ.ن3 فارغ از قانون بودن پوشش در ایران (مثل قانون بودن بی پوششی در فرانسه ، معادل همونه ، یا قانون های قطر در بازیهای جام جهانی که همه دنیا هم مجبورند رعایت کنند) ، نظر شخصیم اینه که با توجه به منابع تاریخی پوشش برای زن مسلمان واجبه ولی نباید اون رو برای غیر مسلمان اجبار کرد چرا که اصولا پوشش برای مسلمانان نوعی وجه تمایز بود برای شناخته شدن در اجتماع و دور بودن از آزار و اذیتهای غیر مسلمانان و از طرفی آیاتی که قرآن به مردان توصیه میکنه در مورد نگهداری چشم هم برای اینه که مردان بدونند ، در هر صورت اگه همه مسلمانان هم حجابشون رو رعایت کنند ، خودشون باید درون خودشون این کنترل رو داشته باشند ،البته هر چند نگاه کردن به غیر مسلمان بدون قصد لذت مجازه برای مرد مسلمان ولی هر مرد مسلمانی باید بدونه که اون نگاه ممکنه جلوتر بره... ولی اینکه در حال حاضر این بصورت قانونه اشتباه نیست مثلا میشه گفت چون اکثریت مسلمانند میخوان که بقیه هم مراعات جامعه اکثریت رو بکنند ، چیزی که فرانسوی ها در مورد اجبار بی حجابی میگویند.ولی اگه من دست اندرکار بودم(که خداروشکر نیستم) اصراری نمیکردم.این رو اینجا نوشتم چون اولا عده ای از آدمها این مطالب رو نمیخونند و ثانیا برای کسایی که مطالب بنده رو میخونند خواستم بدونن نظر شخصیم چیه.

۰ نظر ۱ لایک

از شهر گریزانم

کوه

شاید بروم زین شهر

این شهرِ بسانِ زهر

شاید بروم تا من

آزاد شوم از قَهر

این شهر زمانی داشت

شیری به میان دَهر

هر سو که نظر کردی

دیدی تو صفا و مَهر

من ماندم و خوابی دور

از خاطرِخوش وَز بَحر

در گوشِ کنار من

خَلقان همه خو با سَحر

زین سِحر گریزانم

تا باز رسم بر نهر

نوشم که شوم شادان

یابم تن و جان در مَهر

۰ نظر ۱ لایک

دلایلی که نباید یک نفره به ارضا برسید!

موضوع خودارضایی ، موضوع جدیدی نیست و شیوع آن ، آنقدر زیاد است که همین دستاویزیست برای طرفداران و بعضا مبتلایان به خودارضایی برای آنکه آنرا موضوعی عادی و معمولی جلوه بدهند.

اما امروز موضوع را از منظر دیگری بررسی میکنیم.موضوع این است که چرا بعد از خودارضایی همه احساس نارضایتی و بدبختی میکنند.

جالب آنکه طی تحقیقاتی که در فرومهای خارجی و داخلی کردم ، فارغ از دین و ایمان و اعتقاد همه این موضوع را اذعان دارند که بعد از خودارضایی احساس بد و منزجر کننده ای سراغشان می آید و نوعی نفرت نسبت به خود پیدا میکنند.

اما علت چیست؟؟؟

سالهاست که دانشمندان! گفته اند خودارضایی فرقی با رابطه جنسی ندارد و فرآیند انزال در مردان و ارگاسم در زنان در رابطه جنسی و خودارضایی یکسان است و حتی خودارضایی برای سکس بهتر مفید هم هست!!

اما چرا این حس نامطلوب تاریخی همچنان هست؟

ضد مذهب ها آنرا به خاطر ترس و جهنمی که مدام به گوش افراد خوانده شده نسبت میدهند ، در صورتی که برای بسیاری اعمال ضد انسانی دیگر هم وعده جهنم داده شده و مدام هم گفته شده ولی فرد انجام دهنده آن به هیچ وجه احساس ناخوشایند بعد از خودارضایی را در آن اعمال ندارد.

افراد زیادی سالهای سال نزول میخورند و به سادگی زندگی میکنند ، حتی با پول نزول کمک هم به دیگران میکنند ، در حالی که نزول خور فردیست که به جنگ با خدا برخواسته و شدت گناهش بسیار وحشنتاک تر از کسی است که خودارضایی میکند.ولی اصلا ا« احساس انزجار بعد از خودارضایی و احساس گناه را ندارد و حتی اگر با آنها صحبت کنید نزول خوری را با منطق خودشان کاملا توجیه و منطقی جلوه میدهند.

پس علت چیست؟

علت این است:

آفرینش انسان طوری است که نیروی جنسی هدف اصلیش اولا ارتباط عاطفی بین انسانها و دوما تداوم نسل و سوما نیرو گرفتن و نیرو دادن به شریک اش است. و اینها در وجود غریزی و فطری انسان نهفته است و با چیزی نمیتوان آنرا پاک کرد.

لذت جنسی قویترین لذت زندگی انسان است ولی زمانی این نیروی هدر رفته در این لذت برمیگردد که اهداف آن تامین شده باشد.

یعنی باید با کسی باشد که به شما در ازای نیرویی که از دست داده اید نیروی جدید عاطفی و روحی اهدا کند و جای خالی این نیرو در خودارضایی به خوبی مشخص میشود و در غالب افسردگی و انزجار بیرون میزند و نمود میکند.

هر انسانی زمانی از ارضا لذت بی گناه میبرد که خودش خودش را ارضا نکرده باشد و خودش را از مواهب رابطه دو نفره محروم نکرده باشد ، مواهب لمس ، بوییدن ، شنیدن که هر کدامشان نیرو و انگیزه ای را در انسان به یادگار میگذارند و حالش را اصطلاحا خوب میکنند.

عده دیگری که با پورن خودارضایی میکنند روح و روان خود را بد تر در معرض نابودی قرار میدهند چرا که با چشم خود با یک تصویر و آدمی که نمیشناسن ارضا میشوند و اون تصویر در ذهنشان هک میشود و وقتی در ازای انرژی از دست داده چیزی کسب نمیکنند دچار احساس سرخوردگی و انزجار درونی میشوند.

اثرات خودارضایی و پورن در زنان بسیار بیشتر و بدتر است چرا که محور رفتارهای زنان احساس و عاطفه است و نبود عاطفه و احساس در خودارضایی افسردگی و انزجار را دوصد چندان میکند.

انسانهایی که مداوم خودارضایی میکنند انسانهایی به شدت حساس و زودرنج و به اصطلاح نازک نارنجی میشوند و در تصمیم گیریها به شدت بی اراده و سست عنصر ، چرا که همواره انرژی را از دست داده اند(انرژی عاطفی روحی روانی جسمی و ذهنی) و چیزی بدست نمیآوردند و این حس به آنها دست میدهد که آنها ارزش دریافت انرژی ندارند و کسی آنها را دوست ندارد.

اینها چیزهایی است که در علم امروزی به دلایل متعدد پرداخته نمیشود ولی هر انسان آگاهی میداند و میفهمد که حالش بعد از خودارضایی خوب نیست و حس میکند بعد از هر خودارضایی تکه ای از خودش را با چاقو بریده و دور انداخته..شاید تکه ای از روح و یا روان و جسم...

۰ نظر ۰ لایک
دنبال کنندگان :
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
آخرین مطالب
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
دست و جیغ و هورااا
یک عادت و چند نکته خودشناسی
پر اهمیت هایی که بی اهمیت می شوند!
زن بودن بدون هیچ چیز اضافه!
نشانه ها ، چه نشان میدهند؟
چرا کودکی بیشتر بهمان خوش میگذشت؟
کیش مهر
از شهر گریزانم
دلایلی که نباید یک نفره به ارضا برسید!
محبوب ترین مطالب
سلام
از شهر گریزانم
کیش مهر
چرا کودکی بیشتر بهمان خوش میگذشت؟
دست و جیغ و هورااا
دوره اخلاقی
ذهن ارضایی
پر اهمیت هایی که بی اهمیت می شوند!
نشانه ها ، چه نشان میدهند؟
زن بودن بدون هیچ چیز اضافه!
پربیننده ترین مطالب
دلایلی که نباید یک نفره به ارضا برسید!
حفظ اسپرم در مردان(مایع منی) 16+
چرا کودکی بیشتر بهمان خوش میگذشت؟
ذهن ارضایی
حفظ اسپرم در مردان قسمت دوم +16
دوره اخلاقی
از شهر گریزانم
استقلال تن!
کیش مهر
ذهن ارضایی 2
مطالب پر بحث تر
دوره اخلاقی
ذهن ارضایی
پر اهمیت هایی که بی اهمیت می شوند!
نشانه ها ، چه نشان میدهند؟
زن بودن بدون هیچ چیز اضافه!
سلام
از شهر گریزانم
دست و جیغ و هورااا
دلایلی که نباید یک نفره به ارضا برسید!
حفظ اسپرم در مردان قسمت دوم +16
آرشیو مطالب
اصلاح قالب توسط : ار قدرت گرفته از بلاگ بیان